ماه قلب من به قلم فاطمه سیاوشی
پارت سی و پنجم :
برای بار دوم بود که بهوش اومدم سرم را از دستم کشیدم تا پیش کاوه بروم، زهرا خانوم در و باز کردو گفت:
- الهی خیر از جونیش نبینه که با شما دوتا این کارو کرد...
_کاوه چطوره؟
آهی کشیدو گفت:
- برگشت، خدا دوباره بهمون بخشیدش. المیرا قول دادی از زندگیش برو مادر.
با بغض گفتم
مطالعهی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۷۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آرام
10همه چی خیلی خیلی سریع پیش رفت